نتایج جستجوی عبارت «مختار محسنی مشکان شرهانی عملیات والفجر ۱ ۱۳۴۶/۱/۲۰ ۱۳۶۱/۶/۲۴ ۱۳۶۲/۱/۲۲ ۱۳۶۱/۱۱/۲۵» در نوشته‌های دانشنامه دفاع مقدس:
خط پدافندی تپه کدو
دانشنامه دفاع مقدس » آفندها و پدافندها » پدافندها »
تپه کدو یکی از تپه‌های استراتژیک منطقه غرب و مشرف بر پادگان حاج عمران عراق می‌باشد که در عملیات والفجر دو به تصرف نیروهای خودی درآمد‌. حفظ این تپه از اهمیت بسیار بالایی برخوردار بود. چون هر طرفی‌ که در آن مستقر می‌شد‌، بر کل منطقه حاج عمران اشراف داشته و می توانست تحرک نیروهای طرف مقابل را کاملا" کنترل و بر آن اجرای آتش نماید . نگهداری و حفاظت از این تپه در سال 1362 به گردان کمیل...
نحوه تشکیل گردان کمیل
دانشنامه دفاع مقدس » آفندها و پدافندها » نحوه تشکيل گردان کميل »
بعد از عملیات والفجر 2 که در منطقه حاج عمران انجام شد‌. مساله توسعه سازمان رزم نیروهای مردمی و تثبیت این سازمان مورد توجه بیشتر دست‌اندرکاران و فرماندهان دفاع مقدس قرار گرفت. البته تا قبل از آن‌، همانگونه که در شرح عملیاتها تا کنون ملاحظه نموده‌اید‌، نیروهای بسیجی و مردمی با اعلام نیاز فرماندهان‌، جهت انجام عملیات‌، به جبهه اعزام و پس از آموزش و شرکت در عملیات، مجددا" به شهرستان خود باز می‌گشتند. این وضعیت در اکثر...
آموزشهای آبی خاکی
دانشنامه دفاع مقدس » آفندها و پدافندها » عمليات والفجر هشت »
با توجه به ویژگی خاص منطقه عملیاتی والفجر 8، لازم بود رزمندگانی که بعنوان غواص به کار گرفته شده‌اند‌، آموزشهای ویژه ببینند‌. علاوه بر آن کلیه رزمندگانی که به نوعی در این عملیات به کار گرفته می‌شدند باید آموزشهای خاصی را می گذراندند. از این جهت از مدتها قبل رزمندگان آموزشهای شنا و غواصی را در مراکز مختلف آموزشی در استانهای گوناگون کشور گذراندند‌. آقای علیرضا هائم در این خصوص می‌گوید‌: (2-ALI HAEM-5) ما از حدود 5/1 سال قبل از...
شهدا سال 66 -زندگینامه شهید غلامرضا امینی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۶ » شهید غلامرضا امینی »
در بیستمین روز از شهریور سال 1346 میان خانواده‌ای مؤمن و متعهد در روستای معدنویه (از توابع شهرستان داراب) چشمان پرفروغ مسافری مهربان به جهان گشوده شد و به همراه خود دنیایی از طراوت و شادابی را به ارمغان آورد. دوران کودکی را در روستای آبنارک شهرستان داراب و دوران نوجوانی را در روستای چاه‌علی از دهستان هرگان شهرستان نی‌ریز پشت سر گذاشت. شش ساله بود که راهی مدرسه شد و به کسب علم و دانش پرداخت. آن...
شهدا سال 63 -زندگینامه شهید علیرضا حائم
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۳ »
سر را به خدا سپرده بود و با قامتی چون کوه، استوار در مقابل پلیدی و پلید پروران ایستاده بود. آرزوی نوشیدن یک جرعه میناب از دست ساقی حق داشت که دوست پذیرایش شد و برخوان نعمت خود او را نشاند. او که در روز ۲۰ خردادماه سال ۱۳۴۴ در یک خانواده متدین و مذهبی، در شهرستان نی‌ریز دیده به جهان گشود. وقتی روی ماهش را دیدند، لبخند بر لب‌های پدر و مادر نشست و با سپاس از...
زندگینامه آزاده علیرضا هائم
دانشنامه دفاع مقدس » زندگينامه و آثار مکتوب آزادگان »
علیرضا هائم در سال 1343 در شهرستان نی‌ریز در خانواده‌ای متدین و مذهبی متولد شد. دوران ابتدایی خود را در دبستان حاج قطبی و دوره راهنمایی را در مدرسه مسعود بزرگی و دوره متوسطه را در هنرستان شهید باهنر نی‌ریز سپری نمود. ایشان برای اولین بار در تاریخ 8/8/1360 عازم جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شد. در مجموع شش بار به جبهه اعزام و در عملیاتهای طریق القدس، فتح المبین، بیت المقدس، والفجر1، عملیات بدر و عملیات فاو (والفجر8)...
زندگینامه جانباز سید حسن ابطحی
دانشنامه دفاع مقدس » زندگينامه و آثار مکتوب جانبازان »
سید حسن ابطحی فرزند سید محمد، در تاریخ اول اردیبهشت ماه سال 1348 در روستای دهمورد بخش آباده طشک از توابع شهرستان نی‌ریز متولد شد‌. ایشان دوره ابتدایی را در دبستان سحاب روستای دهمورد، دوره راهنمایی را در مدرسه راهنمایی شهید آیت الله بهشتی روستای دهمورد، دوره متوسطه را ابتدا در دبیرستان آیت الله طالقانی آباده طشک و سپس در دبیرستان امام خمینی(ره) شهرستان نی‌ریز سپری نمود. برای ادامه تحصیل وارد دانشگاه علوم پزشکی شیراز شده و موفق به...
زندگینامه آزاده محمود شهلایی
دانشنامه دفاع مقدس » زندگينامه و آثار مکتوب آزادگان »
محمود شهلایی فرزند قاسم در سال 1344 در خانواده‌ای اصیل و متدین و با ایمان در شهرستان نی‌ریز چشم به جهان هستی گشود. ایشان تحصیلات ابتدائی خود را در دبستان فاطمه طباطبایی به پایان برد و سپس به ادامه تحصیل در مدرسه راهنمائی بزرگی پرداخت. به دلیل مشکلات خانوادگی و عدم بضاعت مالی نتوانست دوره متوسطه را بگذراند. پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی پنج مرتبه بطور متناوب از سال 1361 تا 1367 به خیل رزمندگان عرصه‌های دفاع...
رویای شهادت
دانشنامه دفاع مقدس »
آقای شریف شبانی از رزمندگان شهر مشکان نقل می‌کند که: قبل از شروع مرحله دوم عملیات روی خاکریز نشسته بودیم‌. بچه‌ها با هم شوخی می‌کردند‌‌ و بعضی از آنها می‌گفتند: شاید ما شهید شویم از ما دلگیر نباشید‌ و ما را حلال کنید‌. یکی از برادر‌ها به نام آقای حسین راحتی‌ که خیلی شوخ طبع بود‌، گفت: بچه‌ها من از این عملیات بر نمی‌گردم. به او گفتم: چطور فهمیدی‌، گفت دیشب خواب دیدم و مطمئن شدم که شهید می‌شوم‌!...
وحشت در صعود از نردبان متری
دانشنامه دفاع مقدس »
یکی از رزمندگان نقل می کند: اسفند ماه سال 1361 در اطراف شیراز مشغول آموزش نظامی جهت اعزام به جبهه بودیم. یکی از تمرینها و آموزشها بالا رفتن از نردبانی به ارتفاع 15 متر بود. بایستی از یک طرف آن بالا می‌رفتیم و از طرف دیگر پایین‌می‌آمدیم. وقتی‌‌که افراد به بالاترین قسمت می‌رسیدند؛ نردبان تکانهای شدیدی‌ می‌خورد و آنها دچار ترس و وحشت می‌شدند. پاسداری که متصدی آموزش بود، در پایین ایستاده ‌‌و بطور مکرر می‌گفت: یا الله...